.:: baran online ::.

ساخت وبلاگ
 بهار سومخ (به انگلیسی: Bahar Soomekh) (زاده ۳۰ مارس ۱۹۷۵ در شهر تهران)بازیگر ایرانی تبار است که در سینمای هالیوود به فعالیت در زمینه بازیگری اشتغال دارد.

 
وی در فیلم های مطرح تصادف، ماموریت غیرممکن ۳ و اره ۳ بازی کرده است.
 
بازیگر ایرانی فیلم اره
 
بهار در سال ۱۹۷۹ در سن ۴ سالگی به همراه والدین و خواهرش صبا سومخ به لس آنجلس آمد. او در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا بارباراتحصیل نمود و در یک شرکت مشغول به کار شد.
 
همزمان او به کلاس های بازیگری نیز می رفت. اولین بازی بهار در سن ۲۷ سالگی در شوی تلویزیونی «Without a Trace» در قالب یک بازیگر میهمان بود. او در سال ۲۰۰۴ در فیلم تصادف ساخته پاول هگیس به ایفای نقش پرداخت .
 
او همچنین در فیلم سیریانا بازی کرد که البته نقش او در نسخه اکران فیلم حذف شد. از دیگر فیلم های مطرحی که بهار در آن به ایفای نقش پرداخته می توان به «سریال ۲۴» ، «ماموریت غیرممکن ۳» و «اره ۳» اشاره کرد. او در فیلم اره ۳ نقش دکتر لین را بازی کرد که یکی از مهمترین بازی های او به حساب می آید.
 
بهار در سال ۲۰۰۶ از سوی مجله پیپل در لیست ۱۰۰ زن زیبای جهان قرار گرفت.
 
فیلم شناسی
 
* درست مثل یک زن (۲۰۱۲)
 
* اره سه بعدی (۲۰۱۰)
 
* اره ۶ (۲۰۰۹)
 
* اره ۵ (۲۰۰۸)
 
* اره ۴ (۲۰۰۷)
 
* اره ۳ (۲۰۰۶)
 
* مأموریت غیرممکن ۳ (۲۰۰۶)
 
* ۲۴ (مجموعه تلویزیونی) (۲۰۰۵)

 
منبع : سیمرغ .:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 142 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08

اول مهر یا ابتدای هر ترم دانشجوها تو فکرن که برن کلاس یا نه چون ممکنه تا دانشگاه برن و کلاس نباشه و ضد حال بخورن اما حضور دانشجوها رو میشه به این شکل بررسی کرد :

 


ا) يک عده اي به دانشگاه مي رن تا  بعد از مدتها دوستان مونث یا مذکر خودشون رو ببينن.

 

2) يک عده اي هم مي رن دانشگاه تا بالاخره يه جوري با هم دانشگاهی های مونث یا مذکرشون ارتباط برقرار کنند و توی تعطیلات نقشه های لازم رو کشیدن تا این ترم دیگه موفق بشن و به آرزوي ديرينه خودشون برسن البته هدف این افراد ازدواجه یه وقت اشتباه فکر نکنید ما هم برای این افراد آرزوی موفقیت داریم.

 

3) يک عده اي مي رون دانشگاه چون کار اداري دارن حالا دروغ و راستش با خودشونه.

 

4) يک عده اي هم که علاقه وافر به درس دارند و از اولين جلسه تا آخرين جلسه حضور دارن و فقط دور از جون شما مرگ يا قطع نخاع باعث ميشه که سر کلاس حاضر نشن.

 

5) يک عده اي مي رون تا جزوه بنويسن دقت کنید (فقط مینویسند) و آخر ترم بچه ها به اونا خیلی احتياج دارن و معمولا فونتشون B Nazanin هستش به هر حال دستشون درد نکنه.

 

6) يک عده اي هم اداره آمار تشریف دارن صبح از خواب پا مي شن تو دانشگاه هستن حالا چه کلاس باشه چه نباشه به نظر من با وجود این افراد دانشگاهها دیگه احتیاج به حراست ندارند و میتونند از این دانشجویان مشتاق استفاده کنند.

 

7) يک سري از بچه ها از ترس استادا ميان دانشگاه چون بعضیاشون گیرن و یا ...

 

8) يک گروه هم که توي دانشگاه کارهاي فرهنگي هنري علمي عقيدتي انجام ميدن و بايد حتما باشند وگرنه خط ميخورن.

 

9) چندین نفر هم که خونشون نزدیک دانشگاه هستش میگن که میریم اگه کلاس بود که بود اگه نبود که بهتر.

 

تا اينجا 50 در صد از کلاس جور شده و مي مونه 50 در صد ديگه که از اين 50 درصد که نيومدن  30 درصد شون ميان کلاس و دليلشون اينه که چون 50 درصد اومدن ما هم اومديم پس تا حالا 80 درصد اومدن و 20 درصد مونده.


از اين 20 درصد 15 درصدشون میمونه که اینا با موبایل ارتباط لحظه به لحظه با دانشگاه و همکلاسی هاشون دارن و هر 5 دقیقه یک بار آمار میگیرن که کی اومد و کی رفت و خلاصه چند نفر توی دانشگاه هستند سر آخر ميبينند که ديگه 80 درصد اومدن يک حالت اضطراب و دلهره بهشون دست ميده و خودشون رو توجيح مي کنند و ميگن حالا که خونه بيکاريم ديگه چي کارکنيم همه که اومدن ما هم مجبوريم بريم و ميمونه 5 درصد که اين افراد را تا آخر ترم به ندرت در دانشگاه ميبينيم.
نام ديگر اين افراد پيچ مي باشد که فن و فنون مخصوص به خودشون رو واسه پيچوندن کلاس دارند که کار هر کسي نيست! 


و به اين ترتيب کلاسها از روز دوم به طور رسمي آغاز مي شود.

حالا شما جزء کدوم دسته ايد یا بودید؟

.:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08

طنز کتاب

 

ما واسه صداهای کاملا مشابه در فارسی، حروف مختلف داریم

واسه این صدا ۲ تا حرف داریم: ت، ط
واسه این ۲ تا: هـ، ح
واسه این ۲ تا: ق، غ
واسه این ۲ تا: ء، ع
واسه این ۳ تا: ث، س، ص
و واسه این ۴ تا: ز، ذ، ض، ظ
این یعنی:
«شیشه» رو نمی‌شه غلط نوشت
...«دوغ» رو می‌شه ۱ جور غلط نوشت
«غلط» رو می‌شه ۳ جور غلط نوشت
«دست» رو می‌شه ۵ جور غلط نوشت
«اینترنت» رو می‌شه ۷ جور غلط نوشت
«سزاوار» رو می‌شه ۱۱ جور غلط نوشت
«زلزله» رو می‌شه ۱۵ جور غلط نوشت
«ستیز» رو می‌شه ۲۳ جور غلط نوشت
«احتذار» رو می‌شه ۳۱ جور غلط نوشت
«استحقاق» رو می‌شه ۹۵ جور غلط نوشت
و «اهتزاز» رو می‌شه ۱۲۷ جور غلط نوشت!

واغئن چتوری شد که ماحا طونصطیم دیکطه یاد بگیریم!؟

.:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08

جیمیل
 

یه mail دارم gmaile

box و draft اش خالیه

می زنم email فوری می ره

نمی دونی تا کجا می ره

من این mail رو نداشم

براش یه اسم نوشتم

google به من یه mail داد

gmail فسقلی داد.

 

پی نوشت : جیمیل نام یکی از سرویس دهنده های ایمیل متعلق به کمپانی گوگل میباشد . .:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 119 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08

هر چیزی زمانی دارد
نفسم هم که باشی
دیر برسی من رفته ام


خیلی ها نفرین میکنن ...
تلافی میکنن...
اما نه ...
نفرین من ...
الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ...
تلافی من ....
میرم تا به اون برسی ... سره راهت نباشم ...
راستی ... قد من دوست داره ...؟


شهامت میخواهد
سرد باشی و گرم لبخند بزنی


شاید نشه با پول خوشبختی رو خرید ...
اما با پول میشه حداقل ، مشکلاتت رو خودت انتخاب کنی یا نه ؟؟؟؟!!!. . .


تا حالا دقت کردید وقتی برا ثبت نام یه جایی میری ازت 12 قطعه عکس میخوان آخر سر که پرونده رو تحویلت میدن 11قطعش همینطوری بی مصرف تو پاکتش مونده.
دروغ میگم؟


با اجازت روغن ماشینتو خالی کردم به جاش خون جیگرمو ریختم تا هروقت استارت زدی به عشقت بسوزم،


من از 99.5 درصد از رفتار اطرافیان بدم مــــــــــــــــــــــــــــــــیاد
شما هم همینطورین یا فقط من اینطورم؟:D


یه شب بالاخره مچ هندسفریمو در حالی که داره خودشو گره میزنه میگیرم :|

کسی که فکر میکنه همیشه برندست متوجه چیز های باارزشی که از دست میده نیست...


ای کاش سربازی هم مث دانشگاه آزمون ورودی داشت تا فقط اونایی که قبول میشن میرفتن...


عاغا پسرای گل دقت کنن:
دیگه نگا کردن به پارک دوبل خانوما قدیمی شده واس خندیدن
ایجانب یه اختراع نوعی در این زمینه کردم که اندازه یه سالتون شاد باشین
آقا یه آپاش درست کردم لوله شو گذاشتمت رو کاپوت ماشین,میرم کنار دخترا فشارش میدم(مخصوصن اونایی که صورتشون دفتل نقاشیه)
وای تا میاد پاک کنهش ....
دیگه ادامه شو خودتون انجام میدین میبینید

یه سووآل:
دوستانی که میگن پسرا ابرو ور ندارن ,اونایی که ابروشون مثی خوده کرکره رو چشاشونه باس چیکار کنن؟
یا مثه بعضیا از بس کلفته دیگه نیم سانت پیشونی دارن!
خو اگه ور ندارن که خوده منو شوما مسخره شون میکنیم
والله نمیکنین؟؟؟؟؟ میکنین دیگه

تنها چیزی که در جهان به عدالت تقسیم شده است عقل است، زیرا همه فکر می کنند به اندازه کافی عاقل اند

اینروزهاگرمای عشقمان انقدرزیادشده که حدس میزنم به زودی,سرم رازیرآب کنی‏!‏‏!‏‏!‏


یادمان باشدشایدشبی انچنان آرام گرفتیم که دیدارصبح فرداممکن نشود,پس به امیدفرداهامحبت هاراذخیره نکنیم‏!‏

کاش ادما همیشه تو زندگیشون مشکل پیش بیاد...
اخه ما ادما وقتی مشکل داریم به یاد هم میافتیم...



غیر ممکن همان ناپیموده است.
( گود وین )


موانع را تنها زمانی خواهید دید که چشم از هدفتان بردارید.
( والش )


در باره هر چه می گویی فکر کن،اما درباره هر چه فکر میکنی مگوی.
( کنفوسیوس)


درختان بارور خم می شوند و مردان بزرگ متواضع میگردند،
اما شاخه های خشک و مردم نادان می شکنند وخم نمی شوند. ضرب المثل سانسکریت

اولین نفری بود که برگه امتحان انشایش را به معلم تحویل داد.
در برگه امتحانش تنها یک جمله نوشته شده بود.
« شجاعت یعنی این »
موضوع امتحان انشاء : “شجاعت”



اگـــــه بـهش زنـــگ میزنی رد میکنه
اگـــــه بهش میگی دوســت دارم و اون فقــــط میخنده
اگـــــه شـــــبا بدون شبــخیر گفتن تــــو خـوابش میـبره
یعنی تــــاریخ انقضــای ِ تو توی دلــــش تموم شده!
این یـه قـــــانونه!
بــــا قــانونِ آدمــــا نــجنگ!!!
غــرورت لــــِه میشه ....!
منبع:دنبال منبعش نگردین قانون جنگل منبع نداره


این روزها دیگر زن میانسال وجود ندارد،زنها به مدت طولانی جوان میمانند و سپس فرتوت میشوند:)


اپیکور: کسی که از هیچ چیز کوچکی خوشحال نمی شود ، هیچگاه خوشبخت نخواهد شد.


پرمودا باترا : مشکلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر.

منتسکیو : انسان همچون رودخانه است ؛ هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است.


ابوالعلا : باید از بدی کردن بیشتر بترسیم تا بدی دیدن.


سارنف : داشتن پشتکار ، تفاوت ظریف بین شکست و کامیابی است.

دلنوشته ی یه دختر :
یه شوهرم نداریم که به هوای اون حالا قورمه سبزی که نه حداقل یه نیمرو پختن یاد بگیریم!!!!!!!!!!!


یکی از شاخص ترین مزیت های سیم کارت های اعتباری اینه که می تونی به بعضیا که حوصله شونو نداری بگی : “شارژ ندارم”

دوسـتِ عـزیز ؛
هر غلـطی رو انـجام دادن ، اسمـش " پايـه بـودن " نيـست
خـَـريـَتـه !!


چرا؟
غيرت و حيا و معرف کم شده!
چرا انقد غرب زده شديم؟
چرا عشق رو قهوه اى کرديم؟
چرا هيچى مثل قديما نميشه؟
راستى چرا؟ما خودمون رو فراموش کرديم؟مگه دنيا چند روزه؟دلتو بزن به دريا گور پدر شکست عشقى؟خودتو عشق است


کيا يادشونه؟
دستگاه ميکرو يه دسته داش مثل تفنگ بود برا اون بازيه بودکه بايد با تفنگه کلاغ هارو ميزديم
يادش بخير انگار اف16 ميزديم ميترکونديم
دلم تنگ شده برا اون موقعا چه زود گذشت حيف که فقط حسرتش مونده.
هى بچگى کجاى که يادت بخير :<


میگویند شیشه ها احساس ندارند اما وقتی روی شیشه بخار گرفته اتاقم نوشتم یا حسین شیشه آرام آرام گریست


سلامتیه پسرا نه واسه ریشو قَدشون! واسه مَعرفتشون
سلامتیه دخترا نه واسه چِشمای نازو پوستای صافِشون!
واسه قَلبای پاکشون
سلامتیه خودم نه واسه این حَرفام!
واسه اینکه مَرهم ندارم واسه دَردام

سلامتی اون رفیقی که مجازیه اما یه جوری واست سنگ صبوره که
همه رفیقای واقعیت به گرد پاش نمیرسن !!!


با کلاس ترین جمله ی تشکر و سپاس در چند سال گذشته ....
...
..
.
یه دنییییا ممنون !



کاشکی می شد روزهای تلخو سوزوند
زندگی رو به عقب برگردوند


فلوبر: خوشبختی یعنی هماهنگی با حوادث روزگار .


مثل آلمانی : افتادن در گل و لای ننگ نیست. ننگ در این است که آنجا بمانی.


لوئیس لومباردی : بردن همه چیز نیست ؛ امّا تلاش برای بردن چرا .

کنفسیوس : به جای آنکه به تاریکی لعنت بفرستید ، یک شمع روشن کنید.



بﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺮ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﺷﻮﻥ
ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ
.
.
.عيب ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ !...


نخواستنت را بلد نیستم ... نبودنت را یادم نده...


جالب است که انسانها دو چشم دارند ولی با یک چشم به دیگران می نگرند
و جالب تر اینکه انسانها یک چهره دارند اما دورویی می کنند


تو این دو روز زندگی ، شبیه من فراوونه
یه لحظه چشماتو ببند ، گذشتن از من آسونه


با موجودات عجیبی زندگی میکنیم
موجوداتی که تنها با بی محلی آدم میشوند


من نگویم جمله ای تاکه مرا لایک کنید
زیر آن جمله برایم اندکی تایپ کنید
جمله ها جملگی از قعر دلم آید برون
اندکی زین عاشقان خسته دل یاد کنید


مادرم......
صدایت می زنم آنگاه
کز نامهربانی ها به تنگ
آید دلم.


در خرابات
غم آلودگی ام
پدرم.........
سایه ی آسودگی ام.


يادش بخير 1 زماني كه مرحوم كوكب خانوم بود آبگوشت غذاي لذيذي بود.ولي الان بچه ها از بوي آبگوشت بدشون مياد.كوكب خانوم به خدا دلم برات تنگ شده.


سکوت و صبوری آدمها رو ب حساب ضعف و بی کسی شون نذارید!! شاید هنوز ب چیزهایی پایبندند، چیزهایی ک شما یادتون نمیاد!!!ا


گاهی وقتاخدا....پنجره هارو میبنده ودرهاروقفل میکنه!!!!زیباست اگه فکر کنی اون بیرون طوفانه ومیخواد ازت محافظت کنه...!!!**

تو سیگارو خاموش کن تا بگم..
چطور میشه با گریه هم دود شد..
چطور میشه با خنده هم زخم خورد..
چطور میشه با عشق نابود شد..

ﺍﻧﻘﺪ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﺎﺩ ....!ﯾﻨﯽ ﺍﻧﻘﺪ ﺑﺪﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺩﻣﺎﯾﯽ ﮎ ﻭﻗﺘﯽ ﯼ ﮐﺎﺭﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﻫﻮﺍ ﺑﺮﺷﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﻓﮏ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻦ ﮐﯿﻦ!
ﺣﺎﻻ ﻣﮕﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯿﺎﻥ ،ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺪﺍﻥ!!!
ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﻭﻭﻣﺎ!ﺑﺎﺑﺎ ﺯﺷﺘﻪ!ﻣﮕﻪ ﻋﻘﺪﻩ ﯼ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻋﺰﯾﺰﻣﻦ
؟!
ﺷﻤﺎﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﭗ ﺍﺩﻣﺎ ﺑﺪﺗﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ ﯾﺎ ﻓﻘﺪ ﻣﻦ اینجوریم ؟؟!!؟؟


اگر کسی تورا آنطور که میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. گارسیا مارکز


سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم . مار گداویر


مغز ما یک دینام هزار ولتی است که متاسفانه اکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم . ویلیام جیمز


آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد . ارد بزرگ


دیروز تاریخ است . فردا راز است . امروز یک هدیه است . دالایی لاما


همه از خاور میترسن
خاور از سایپای آبی
سایپای آبی از پژو آردیه سبز یشمی...
خلاصه بابام آردی یشمی داره... حالا لایک نکن !!!


دنیا رو می بینی
حرف حرف میاره ، پول پول میاره ، خواب خواب میاره
ولی محبت خیانت میاره !


لقمه بزرگتر از دهانت بودم برای همین بود که مرا خرد کردی تا اندازه شوم

یه زد و خورد ساده بود!!!
« تو » جا زدی،
« من » جا خوردم.


افسوس خواهیم خورد که زود گذشت خوشحال خواهیم شد که نگذاشتیم بیشتر از این گرون تموم بشه

شر با شر خاموش نمی شود چنان که آتش با آتش، بلکه شر را خیر فرو می نشاند و آتش را آب . لقمان


یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد . سقراط


آنکه می تواند ، انجام می دهد ، آنکه نمی تواند انتقاد می کند . برناد شاو

ضرب المثل آلمانی
هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت

ضرب المثل فرانسوی
مردی که به خاطر ” پول ” زن می گیرد، به نوکری می رود.

در سرزمینی که کـبـــاب بــــال میخورند
"پـــــرواز آرزوی خوبــــــی نـیست"


حالمان بد نیست ، غم کم میخوریم
کم که نه ، هر روز کم کم میخوریم
در میان خلق سردرگم شدیم
عاقبت آلوده ی مردم شدیم
آب میخواهم سرابم میدهند
عشق میخواهم عذابم میدهند
بعد از این با بی کسی خو میکنم آنچه در دل داشتم رو میکنم


خــواستی دیـگه نبــاشی ، آفـــرین ... چــه با اراده !!
لعنــت به دبــستانی که تو از درس هایش فقط تصـمیم کبــری را یاد گــرفتـی !


من یه زمانی جزء اقلیت های هندی بودم ... آخه یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدم ..

دوستای صمیــمی وقتی بهشون فحش میدی ناراحت نمیشن...
اول میخندن بعد یه فحش بدتـــــر بهت میدن :)))
سلامتی همه رفیق فابریکـــــــــ ـــــــa لایکو بیا بالا

راه عشق ناهموار است زيرا
مجنون كه گرگاش كشته بود
خسرو كه مهندس عمرانش بود
تو و اون
همه گرفتار اين اين جاده شده ايم
ولي ....


گرگ هم با محبت رام میشه .....
تنها موجودی که با محبت هـــــــــــــار میشه انسانه ...!

آقا چیه تو اس ام اس هاتون هی دم از سیگار میزنید
مثلا میخواین بگین خیلی غم دارین و مرد شدین؟!!!
مگه هرکی شکست خورد باید سیگاری بشه تا مرد بشه!
نفس ضعیف و اعتیادت رو به پای غم و مردونگی ننویس داداش من

به سلامتی پدر بزرگـا که یه بار هم خوجگل ، جوجو ، عسیسم نگفتن
ولی با زنشون ۵۰ سال عاشقـــانه زندگـــی کردن

ضرب المثل چینی
لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست

با زنی ازدواج کنید که اگر ” مرد ” بود ، بهترین دوست شما می شد .
بردون


با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید .
سونی اسمارت

یکروز علم پیشرفت می کنه
و میشه از روی “دی ان ای” آدما یک کپی ازشون ساخت !
اونروز من این تار موی یادگاری رو می برم
و یک عدد “تو” از روش می سازم و بات ازدواج می کنم تا چشت دراد !

این همه خواننده در مورد چشم عسلی وآبی وسبز اهنگ خوندن یعنی ما چشم قهوه ای و مشکی ها دل نداریم

.:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08

” قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و …
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از
لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک
کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود .
تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان ،  یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن
را از قاب ذهنم بیرون کشید.
از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض!) ولی خودش
بود . همان قدر زیبا ،با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و …
در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز
مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست.
وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود . رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در
نظرم خیال انگیز مینمود.
به اندازه یی که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد .
اما محسن از من مشتاق تر بود و به قدری در وصال مان عجله داشت که میخواست قبل از
رفتن به سربازی به خواستگاری ام بیاید و با هم نامزد بشویم.
ولی پدرم با این تعجیل مخالفت کرد و موضوع به بعد از اتمام دوران خدمت محسن موکول شد.
محسن که به سربازی رفت ، پیوندمان محکم تر شد . چرا که داغ دوری ، آتش عشق را در
وجودمان شعله ورتر کرده بود و اگر قبل از آن هفته یی یک بار با هم تماس داشتیم ، حالا هر
روز محسن به من تلفن میکرد و مرتب برایم نامه مینوشت.
هر بار که  به مرخصی می آمد آن قدر برایم سوغاتی می آورد که حتی مرجان هم حسودی
اش میشد !
اما درست زمانی که چند روزی به پایان خدمت محسن نمانده بود و من از نزدیکی وصال مان در
پوست خود نمیگنجیدم ، ناگهان حادثه یی ناگوار همه چیز را به هم ریخت .
انفجار یک مین باز مانده از جنگ منجر به قطع یکی از پاهای محسن شد
این خبر تلخ را مرجان برایم آورد همان کسی که اولین بار پیام آور عشق محسن بود .
باورم نمیشد روزهای خوشی ام به این زودی به پایان رسیده باشند .چقدر زود آشیان آرزوهایم
ویران شده بود و از همه مهمتر سوالاتی بود که مرا در برزخی وحشتناک گرفتار کرده بود . آیا
من از شنیدن خبر معلولیت محسن برای خودش ناراحت بودم یا اینکه . . .
آیا محسن معلول ، هنوز هم میتوانست مرد رویاهایم باشد ؟  آیا او هنوز هم در حد و اندازه
های من بود ؟!
منی که آن قدر ظاهر زیبای شوهر آینده ام برایم اهمیت داشت !!
محسن را که آوردند هنوز پاسخ سوالاتم را نیافته بودم و با خودم در کشمکش بودم .
برای همین تا مدتها به ملاقاتش نرفتم تا اینکه مرجان به سراغم آمد .
آن روز مرجان در میان اشک و آه ، از بی وفایی من نالید و از غم محسن گفت . از اینکه او
بیشتر از معلولیتش ، ناراحت این است که چرا من ، به ملاقاتش نرفته ام .
مرجان از عشق محسن گفت از اینکه با وجود بی وفائی من ، هنوز هم دیوانه وار دوستم دارد و
از هر کسی که به ملاقاتش می رود سراغم را میگیرد.
هنگام خداحافظی ، مرجان بسته یی کادو پیچی شده جلویم گرفت و گفت:
این آخرین هدیه یی است که محسن قبل از مجروحیتش برایت تهیه کرده بود . دقیقا نمیدونم
توش چیه اما هر چی هست ، محسن برای تهیه ی اون ، به منطقه ی مین گذاری شده رفته
بود و . . . این هم که می بینی روی کادوش خون ریخته ، برای اینه که موقع زخمی شدن ، کادو
دستش بوده و به خاطر علاقه ی به تو ، حاضر نشده بود اون رو از خودش دور کنه .
بعد نامه یی به من داد و گفت :
این نامه رو محسن امروز برای تو نوشت و گفت که بهت بگم :
( نامه و هدیه رو با هم باز کنی )
مرجان رفت و ساعت ها آن کادوی خونین در دستم بود و مثل یک مجسمه به آن خیره مانده
بودم اما جرات باز کردنش را نداشتم .
خون خشکیده ی روی آن بر سرم فریاد میزد و عشق محسن را به رخم میکشید و به طرز فکر
پوچم ، میخندید.
مدتی بعد یک روز که از دانشگاه بر میگشتم وقتی به مقابل خانه مان  رسیدم ، طنین صدای
آشنائی که از پشت سرم می آمد ، سر جایم میخکوبم کرد .
_ سلام مژگان . . .
خودش بود . محسن ، اما من جرات دیدنش را نداشتم .
مخصوصا حالا که با بی وفائی به ملاقاتش نرفته بودم .
چطور میتوانستم به صورتش نگاه کنم !
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه دوباره صدایم کرد
و این بار شنیدن صدایش لرزه بر اندامم انداخت .
_ منم محسن ، نمی خوای جواب سلامم رو بدی ؟
در حالی که به نفس نفس افتاده بودم بدون اینکه به طرفش برگردم گفتم
_ س . . . . سلام . . .
_ چرا صدات میلرزه ؟ چرا بر نمی گردی ! نکنه یکی از پاهای تو هم قطع شده که نمیتونی این
کار رو بکنی ؟
یا اینکه نکنه اونقدر از چشات افتادم که حتی نمی خوای نگام کنی ! . . .
این حرفها مثل پتک روی سرم فرود می آمدند . طوری که به زور خودم را سر پا نگه داشته
بودم .
حرفهایش که تمام شد . مدتی به سکوت گذشت و من هنوز پشت به او داشتم .
تا وقتی که از چلق و چلق عصایش فهمیدم که دارد میرود .
آرام به طرفش برگشتم و او را دیدم ، با یک پا و دو عصای زیر بغلی . . . کمی به رفتنش نگاه
کردم ، ناگهان به طرفم برگشت و نگاهمان به هم گره خود .
وای ! که چقدر دوست داشتم زمین دهان باز میکرد و مرا می بلعید تا مجبور نباشم آن نگاه
سنگین را تحمل کنم .
نگاهی که کم مانده بود ستون فقراتم را بشکند !
چرایش را نمیدانم . اما انگار محکوم به تحمل آن شرایط شده بودم که حتی نمیتوانستم
چشمهایم را ببندم .
مدتی گذشت تا اینکه محسن لبخندی زد و رفت . . .
حس عجیبی از لبخند محسن برخاسته بود . سوار بر امواج نوری ، به دورن چشمهایم رخنه
کرد و از آنجا در قلبم پیچید و همچون خون ، از طریق رگهایم به همه جای بدنم سرایت کرد .
داخل خانه که شدم با قدمهای لرزان ، هر طور که بود خودم را به اتاقم رساندم و روی تختم ولو
شدم . تمام بدنم خیس عرق شده بود . دستهایم می لرزید و چشمهایم سیاهی میرفت . اما
قلبم . . .
قلبم با تپش میگفت که این بار او میخواهد به مغزم یاری برساند و آن در حل معمائی که از
حلش عاجز بودم کمک کند .
بله ، من هنوز محسن را دوست داشتم و هنوز خانه ی قلبم از گرمای محبتش لبریز بود که
چنین با دیدن محسن ، به تپش افتاده بود و بی قراری میکرد.
ناخودآگاه به سراغ کادو رفتم و آن را گشودم . داخل آن چیزی نبود غیر از یک شاخه گلی
خشکیده که بوی عشق میداد .
به یاد نامه ی محسن افتادم و آن را هم گشودم .
( سلام مژگان ، میدانم الان که داری نامه را میخوانی من از چشمت افتاده ام ، اما دوست دارم
چیز هائی در مورد آن شاخه گل خشکیده برایت بنویسم . تا بدانی زمانی که زیبائی آن گل مرا
به هوس انداخت تا آن را برایت بچینم ، میدانستم گل در منطقه خطرناکی روییده ، اما چون تو
را خیلی دوست داشتم و میخواستم قشنگترین چیز ها برای تو باشد . جلو رفتم و . . .
بعد از مجروحیتم که تو به ملاقاتم نیامدی ، فکر کردم از دست دادن یک پا ، ارزش کندن آن گل را
نداشته .
اما حالا که درام این نامه را می نویسم به این نتیجه رسیده ام که من با دیدن آن گل ، نه فقط
به خاطر تو ، که درواقع به خاطر عشق خطر کردم و جلو رفتم ، عشق ارزش از دست دادن جان
را دارد ، چه برسد به یک پا و … )
گریه امانم نداد تا بقیه ی  نامه را بخوانم . اما همین چند جمله محسن کافی بود ، تا به تفاوت
درک عشق ، بین خودم و محسن پی ببرم و بفهمم که مقام عشق در نظر او چقدر والا است و
در نظر من چقدر پست ….
چند روزی گذشت تا اینکه بر شرمم فایق آمدم . به ملاقات محسن رفتم و گفتم که ارزش
عشق او برای من آن قدر زیاد است که از دست دادن یک پایش در برابر آن چیزی نیست و از او
خواستم که مرا ببخشد.
اکنون سالها ست که محسن مرا بخشیده و ما درکنار یکدیگر زندگی شیرینی را تجربه میکنیم.
ما ، هنوز آن کادوی خونین و آن شاخه گل خشکیده را به نشانه ی  عشق مان  نگه داشته
ایم..! “

.
احساس شما بعد از خواندن این داستان چیست ؟

.:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08

به سلامتی کلاغ که آزادی رو به زیبایی ترجیح داد!!!!!

به سلامتی نیمکت آخر کلاس که زمانی عالمی داشتیم..........چشمکقلب

به سلامتی اون قدیما وقتی بچه بودیم غم بود، ولی کم بود.....
خیال باطل
به سلامتی دریاچه اورمیه...
نه بخاطر اینکه مظلوم هست فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه...

به سلامتی اونایی که...
درد و دل همه رو گوش میدن......
اما معلوم نیست خودشون کجا درد و دل میکنن...

به سلامتی اونایی که اعتقادات مذهبیشونو فقط تو دل خودشون نگه میدارن و به بقیه تحمیل نمیکنن.........
به سلامتی اونایی که اهل ریا کاری مذهبی نیستن

 به سلامتی درخت!
نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.

به سلامتی دیوار!
نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.

به سلامتی دریا!
نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.

به سلامتی سایه!
که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

به سلامتی پرچم ایران!
که سه‌رنگه، تخم‌مرغ! که دورنگه، رفیق! که یه‌رنگه.

به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

به سلامتی نهنگ!
که گنده‌لات دریاست.

به سلامتی زنجیر!
نه به خاطر این‌که درازه، به خاطر این‌که به هم پیوستس.

به سلامتی خیار!
نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.

به سلامتی شلغم!
نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.

به سلامتی کرم خاکی!
نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش

به سلامتی پل عابر پیاده!
که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا !

به سلامتی برف!
که هم روش سفیده هم توش.

به سلامتی رودخونه!
که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.

به سلامتی گاو!
که نمی‌گه من، می‌گه ما.

به سلامتی دریا!
که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.

به سلامتی اون که همیشه راستشو می‌گه.

به سلامتی سنگ بزرگ دریا!
که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.

به سلامتی بیل!
که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر می‌شه.

به سلامتی دریا!
که قربونیاشو پس می‌آره.

به سلامتی تابلوی ورود ممنوع!
که یه ‌تنه یه اتوبان رو حریفه.

به سلامتی عقرب!
که به خواری تن نمی‌ده.
(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشو نشنوه)

به سلامتی سرنوشت!
که نمی‌شه اونو از “سر” نوشت.

به سلامتی سیم خاردار!
که پشت و رو نداره


به سلامتی عادل فردوسی پور که تو برنامه 90 گفت : به دوستان نیروی انتظامی باید یادآوری کرد که میزان باید رای مردم باشد نه زور و قدرت!

به سلامتی اونایی که به ظاهر آرومن ولی توی دلشون سونامی هست

 

به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه موهاش ریخته، به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوشتیپ تری ....

به سلامتی بچه های بالا شهر که دست بندطلا دستشونو زنجیر طلا گردنشونه

به سلامتی بچه های پایین شهر که دست بند پلیس دستشونو طناب دار گردنشونه


به سلامتی اونایی که بی کسن ولی ناکس نیستن..

کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکرکنم مزش عوض شده ...
میگه : آره
میگم : بریزمش دور ؟
میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره !!!!به سلامتی همه باباها....

به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد.
بخاطر او که میهمانی های شبانه را با شب بیدار ماندن در کنار ما عوض کرد
پول کیفش را با پوشک بچه عوض کرد.
بخاطر مادری که همه چیز را با عشق عوض کرد.....!

به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!

به سلامتی طراح سوال المپیاد کامپیوتر:
نام 5 سایت که فیلتر نیستند را ذکر کنید؟!به سلامتی همه عزیزان بزن زنگوووو

به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم
دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن

آمریکایی ها تو فکر اینن که کی برن مریخ... ما ایرانی ها نهایت فکرمون اینه که کی بریم تایلند ! سلامتی ماایرانیا

سلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه

یکی از ترس ناک ترین جملات دوران مدرسه ،این بود که :
یه برگه از کیفتون بیارید بیرون
به سلامتیه بچه مدرسه ای ها

بسلامتی با ارزش ترین پول دنیا تومن چون هم تو هستی توش، هم من

به سلامتی اونایی که اگه صد لایه ایزوگامشون هم بکنن بازم معرفت ازشون چیکه میکنه...
سلامتیه دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین.... چون یه دنیا ارزو با خودم به گور میبرم.....!

به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی.....خوابه....ولی واسه این که دلت رو نشکنه میگه:خوب شد زنگ زدی....باید بیدار میشدم.

به سلامتی آر دی...نه به خاطر موتور پیکانش.... به خاطره اینکه تو حسرت پژو ِ ...!

سلامتی لوک خوش شانس که همیشه آخرش تنهایی سمت غروب میرفت
با اینکه لوک بود
با اینکه خوش شانس بود

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره

.:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08

اسمم داره يادم ميره چون توصدام نميکنى،دلتنگترميشم ولى،ناديده ميگيرى منو-بااينکه بامن نيستى ديوونه ميشم

ازغمت-اصلأنميخوام بشنوم که اشتباه گرفتمت-داشتن توکوتاه بودولى همونم کم نبود-گذشته بودم ازهمه هيچکس

بغيرتونبود-حقيقتوميدونى وازم دفاع نميکنى-کنارتوميميرم وتواعتنانميکنى -کاش اتفاقى ردبشى ازکوچه هاى

دلخورى-بروم نيارم که چقدرميخوام ازپيشم نرى-هربارباشنيدن صداى توآروم شدم...

ارسالی از نازنین

.:: baran online ::....
ما را در سایت .:: baran online ::. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خالد بارانی mbf بازدید : 102 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1391 ساعت: 23:08